مؤخذلغتنامه دهخدامؤخذ. [ م ُءْ خ َ ] (ع ص ) مؤاخذه شده . معاقب . مورد مؤاخذه و سرزنش : هرکجا اندر جهان فال بدی است هرکجا مسخر، نکالی ، مؤخذی است . مولوی .و رجوع به مؤاخذه و
مؤخذلغتنامه دهخدامؤخذ. [ م ُءَخ ْ خ َ ] (ع ص ) گرفته و ربوده . || به زور گرفته . || انتقام کشیده . || بازخواست شده برای محاسبه . || افسون کرده شده . (ناظم الاطباء). بند کرده شد
مآخذلغتنامه دهخدامآخذ. [ م َ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأخَذ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به مأخذ شود. || دامها. (از اقرب الموارد).- مآخذالطیر ؛ دامها و جز آن که بدان مرغان