غزال نازکشاخGazella lelptocerosواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که بالای بدنش قهوهای جلادار با نوارهای کمرنگی بر روی صورت و پهلوها و زیر بدن آن سفید است و هر دو جنس آن شاخهای ن
مؤثملغتنامه دهخدامؤثم . [ م ُ ءَث ْ ث َ ] (ع ص ) گناهکار و مجرم . (آنندراج ) (غیاث ). گناهکار خوانده شده . (از اقرب الموارد) : توبه گویی فال بد چون می زنی پس تو ناصح را مؤثم م
مؤثملغتنامه دهخدامؤثم . [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیم . تهمت زننده و بهتان زننده و ملامت کننده . (ناظم الاطباء). گنهکار خواننده کسی را. (از اقرب الموارد). رجوع ب
مؤثملغتنامه دهخدامؤثم . [م ُءْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اثام . در گناه افکننده . (آنندراج ). آن که کسی را در گناه می افکند و ترغیب بر گناه می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به اثام
مجثملغتنامه دهخدامجثم . [ م َ ث َ / ث ِ ] (ع اِ) جای نشستن . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جای سینه گستردن مرغ . ج ، مجاثم . (ناظم الاطباء). || خواب
مؤثمةلغتنامه دهخدامؤثمة. [ م ُءْ ث ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث مؤثم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤثم شود.
مجثمةلغتنامه دهخدامجثمة. [ م ُ ج َث ْ ث َ م َ ] (ع ص ) جانوری که آن را بسته ، تیر و مانند آن زنند تا کشته گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغ و یا خرگوش و مانند آن را بسته و به
مآثملغتنامه دهخدامآثم . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) گناهها. ج ِ مَأثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مأثم و مَاثَمَة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر از راه