نغوشالغتنامه دهخدانغوشا. [ ن ِ /ن َ ] (اِ) نغوشا و نغوشاک را فرهنگ نویسان بدین معانی آورده اند: 1 - مذهب گبران . (اسدی ) (برهان قاطع) (صحاح الفرس ). مذهبی در کیش گبران . (اوبهی )
نغوشاکلغتنامه دهخدانغوشاک .[ ن ِ ] (اِ) نغوشا. رجوع به نغوشا شود : ای نظامی کلکی بی سر و سامانی به نغوشاک و جهود و مغ و ترسا مانی .سخنگوی گشتی سلیمانت کردنغوشاک بودی مسلمانت کرد.
نغوشاکیدنلغتنامه دهخدانغوشاکیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) از دینی به دین دیگر شدن و اختیاردین دیگر کردن . (برهان قاطع). رجوع به نغوشا شود.
کنغلغتنامه دهخداکنغ. [ ک ِ ] (اِ) چرک کنج و گوشه های چشم . (برهان ) (آنندراج ). چرک گوشه و کنج چشم . (ناظم الاطباء). مصحف «کیغ» = کیخ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به همین دو
نغولغتنامه دهخدانغو. [ ن َغ ْوْ ] (ع مص ) نرم گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم سخن گفتن . (از ناظم الاطباء). تکلم کردن به کلامی که فهمیده شود. (از المنجد). رجوع به ن