نفجانلغتنامه دهخدانفجان . [ ن َ ف َ ] (ع مص ) نفج . نفوج . (از اقرب الموارد)(المنجد). رجوع به نَفج در تمام معانی مصدری شود.
نفجان کلانتریلغتنامه دهخدانفجان کلانتری . [ ن َ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 212 تن سکنه دارد. آبش از رود کر، محصولش غلات و برنج
کن فکانلغتنامه دهخداکن فکان . [ ک ُ ف َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ، اِ مرکب ) شو پس شد، مراد از عالم موجودات . (غیاث ) (آنندراج ). کُن فَیَکون عالم موجودات را گویند. (ناظم الاطباء) : یارب
کارگاه کن فکانلغتنامه دهخداکارگاه کن فکان . [ هَِ ک ُ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و مافیهاست که موجودات دارین باشد. (آنندراج ). «کارگاه کن فیکون » نیز آمده است .