نحمةلغتنامه دهخدانحمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) سرفه . (منتهی الارب ). سعلة. (المنجد) (اقرب الموارد از لسان ). || صوت : سمعت نحمة من نعیم ؛ أی صوتاً. (از اقرب الموارد).
نحملغتنامه دهخدانحم . [ ن َ ] (ع مص ) گلو روشن کردن و رخیدن یا دم سرد و ناله برآوردن همچو زحیر یا فوق از آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گلو روشن کردن و نحنح نمودن و دم سرد
نحملغتنامه دهخدانحم . [ ن َ ح َ ] (ع ق ) بمعنی نعم است ، یعنی آری . (ناظم الاطباء). لغتی است در نعم . (منتهی الارب ). لغتی است سعدیة در نعم . (اقرب الموارد).
نحملغتنامه دهخدانحم . [ ن َ ح َم م ] (ع ص ) سخت نحیم و ناله . (منتهی الارب ). شدیدالنحیم . (اقرب الموارد).