knock outدیکشنری انگلیسی به فارسیناک اوت، ضربه فنی، ضربت قاطع، ضربه فنی کردن، از پا در اوردن، ویران کردن
knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
ناکاری ژنgene knock-out, KO, knock-out mutationواژههای مصوب فرهنگستانغیرفعالسازی ژن با درنهش یک توالی دنا در آن
تفالهدانknock box, knock-out boxواژههای مصوب فرهنگستانسطلـی که میلهای پلاستیکـی یا چـوبی در میانة آن قرار دارد و با تکاندن پالاپَر/ صافیبَر (portafilter) بر روی آن تفالة قهوه در آن تخلیه شود
knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن