ننگیلغتنامه دهخداننگی . [ ن َ ] (ص نسبی ) ننگین . سرافکنده و شرمسار و خجلت زده و بی اعتبار و بی ارج و خفیف : بکوشم که ننگی نگردم به کاربه نزدیک آن نامور شهریار. فردوسی .بدو گفت
ننگیندیکشنری فارسی به انگلیسیdisgraceful, dishonorable, ignoble, infamous, inglorious, opprobrious, scandalous, shameful, stigmatic
مشبکة مستطیلیrectangular latticeواژههای مصوب فرهنگستانطرحی آزمایشی برای آزمون تیمارهاکه در آن شمار تیمارها بهصورت k(k+1) است