ناشولغتنامه دهخداناشو. [ ش َ / ش ُ شُو ] (نف مرکب ) ناشونده . محال . ممتنع. (آنندراج ) (انجمن آرا). آنکه وجود ندارد. محال . غیرممکن . (ناظم الاطباء).
ناشوفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهناشدنی؛ نشدنی؛ محال؛ غیرممکن.ناشور۱. (صفت مفعولی) ناشسته؛ شستهنشده.۲. (اسم) پارچۀ نخی چرکتاب، مانند متقال.
ناشلغتنامه دهخداناش . (اِ) گریه . ناله . زاری . فریاد. (ناظم الاطباء). محتملا تحریف شده ٔ نالش است .
ناشلغتنامه دهخداناش . (اِخ ) دهی ازبلوک خورگام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت .در 47هزارگزی مشرق رودبار و 17هزارگزی مغرب دیلمان و در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و
جناشکلغتنامه دهخداجناشک .[ ج َ ] (اِخ ) از قلعه های بسیار بلند و استوار و معروف استراباد و گرگان است . (معجم البلدان ) (مراصد).
کناشلغتنامه دهخداکناش . [ ک ُن ْ نا ] (ع اِ) خلاصه . ملخص . تلخیص . اختصار. وجیزه : کناش فخر رازی . و شاید به معنی اصول باشد و شاید به معنی مطالبی بی سامان و بی ترتیب در کتابی ن