ناچریدنلغتنامه دهخداناچریدن . [ چ َ دَ ] (مص منفی ) چرا نکردن . چیزی نخوردن . لب از خوردن بستن . بر اثر فقر یا نقاهت غذا نخوردن : گرفتار در دست آز و نیازتن از ناچریدن به رنج و گداز
ناوریدنلغتنامه دهخداناوریدن . [وَ دَ ] (مص منفی ) نیاوریدن . نیاوردن . ناآوردن . مقابل آوریدن . رجوع به آوریدن و آوردن شود : توآن کسی که ترا مثل نافرید ایزدتو آن کسی که ترا شبه ناو
ناگرویدنلغتنامه دهخداناگرویدن . [ گ ِ رَ دَ ] (مص منفی ) پیروی نکردن . از پی نرفتن . (ناظم الاطباء). || کفر. (ترجمان القرآن ). بی دین شدن . نگراییدن . (ناظم الاطباء). کفر.کفران . (د
ناریدنلغتنامه دهخداناریدن . [ دَ ] (مص ) مبدل نالیدن . (فرهنگ نظام ). نالیدن . (از فرهنگ رشیدی ). رجوع به ناره شود : ناریدن نارو و نواهای سریچه ناطق کند آن مرده ٔ بی نطق و بیان را