ناویلغتنامه دهخداناوی . (ص نسبی ، اِ) سربازی که در خدمت نیروی دریائی است . (از لغات فرهنگستان ). رجوع به ناو به معنی کشتی جنگی شود.
ناویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وان، ناخدا، دریادار، آدمیرال، دریانورد، افسر دریایی
ناجیلغتنامه دهخداناجی . (اِخ ) (الَ ...) جهم بن مسعود، از اشراف مرو بود و در آنجا منزلتی داشت و در فتنه ٔ ضحاک بن قیس به سال 128 هَ . ق . کشته شد. رجوع به جهم بن مسعود شود.
نأیلغتنامه دهخدانأی . [ ن َءْی ْ ] (ع مص ) دور گشتن از چیزی . (از منتهی الارب ). مفارقة. بُعد. (معجم متن اللغة). || (اِ) نأی و نؤی و نئی و نُؤی ̍؛ جویچه ٔگرداگرد خرگاه و سر
ناجیلغتنامه دهخداناجی . (اخ ) لقب ابراهیم بن نافع الجلاب بصره ای است ، وی از رواة حدیث است و از مبارک بن فضالة و عمربن موسی الوجهی و دیگران روایت کرده است . (از سمعانی ).
ناجیلغتنامه دهخداناجی . (ص نسبی ) منسوب به بنوناجیة از عرب است به حذف ها و یاء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).