ناگاهلغتنامه دهخداناگاه . (ق مرکب ) بی خبر. غفلةً. بغتةً. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بی خبر. دفعةً. فوراً. بیکبار. غافل . (از ناظم الاطباء). ناکاج . فجاءةً. بداهةً. نابیوسان .
ناگاه گیرلغتنامه دهخداناگاه گیر. (نف مرکب ) غافل گیر. (ناظم الاطباء). کسی که حمله ٔ ناگهانی آرد و بی خبر و بی اطلاع کسی چیزی را بگیرد. (آنندراج ).
ناگاه گیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه ناگهانی حمله کند و کسی یا چیزی را بگیرد؛ ناگاهگیرنده؛ غافلگیر.