نیسولغتنامه دهخدانیسو. (اِ) نشتر. (اوبهی ) (سروری ). نشتر فصاد و حجام باشد و آن را نیسویا هم گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). نیشتر خون گیر و سرتراش . (فرهنگ خطی ).نیشتر. سک . سی
جنیسلغتنامه دهخداجنیس . [ ج َ ] (ع ص ) اصیل در جنس . (اقرب الموارد). || هم جنس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشابه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : از کمی ّ عقل پروانه ٔ خسیس یا
جنیسلغتنامه دهخداجنیس . [ ج ِن ْ نی ] (ع اِ) نوعی از ماهی که رنگش میان سپیدی و زردی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد).
کنیسلغتنامه دهخداکنیس . [ ک َ ] (معرب ، اِ) کنشت .کنیسه . معبد یهود. (فرهنگ فارسی معین ) : ای هزاران کعبه پنهان در کنیس ای غلطانداز عفریت و بکیس . مولوی .و رجوع به ماده ٔ بعد و
کنیسلغتنامه دهخداکنیس . [ ] (اِ) جامه ٔ زربفت .(مهذب الاسماء) : از ناحیت کومش به دیلمان جامه های کنیس خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 146).