نژغارلغتنامه دهخدانژغار. [ ن َ ] (اِ) بانگ . نعره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اوبهی ) (شعوری ). فریاد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صدای بلند. (شعوری ).
گنژلغتنامه دهخداگنژ. [ گ َ ] (اِخ ) مرکز بخش اِرو ، از ناحیه ٔ مون پلیه در ساحل رود اِرو در فرانسه که دارای 4250 تن جمعیت و راه آهن و کارخانه ٔ ابریشم بافی است .
نژلغتنامه دهخدانژ. [ ن َ ] (اِ) دندانه ٔ کلید. (برهان قاطع)(جهانگیری ) (ناظم الاطباء). در لغت فرس اسدی «تزه » با شاهد بدین معنی آمده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع ب
نژولغتنامه دهخدانژو. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نمشیر بخش بانه ٔ شهرستان سقز، در 14هزارگزی شمال بانه و یک هزارگزی شمال شوی ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است . آبش از
نوژلغتنامه دهخدانوژ. (اِ) کاج . صنوبر. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). ناژ. (جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ). ناژو. (جهانگیری ). نوز. (برهان قاطع). ناز. نازو. نوج . رجوع