نجدهلغتنامه دهخدانجده . [ ن َ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) دلیری . (جهانگیری ) (غیاث اللغات ). مردانگی . (جهانگیری ). شجاعت . (غیاث اللغات ). نجدة. || قوت . سختی . (جهانگیری ).
نجدهفرهنگ انتشارات معین(نَ دَ یا دِ) 1 - (اِ.) سرود. 2 - (ص .) شجاع . 3 - یار، یاور. 4 - (اِمص .) یاری ، یاوری .
کنجدهلغتنامه دهخداکنجده . [ ک ُ ج ِ / ج َ / ج ُ دَ / دِ ] (اِ) به معنی کنجدک است که عنزروت باشد. (برهان ). نام صمغی است که به عربی انزروت خوانند و کحل فارسی و کحل کرمانی و به شیر
کنجدهلغتنامه دهخداکنجده . [ ک ُج َ دَ / دِ ] (اِ) یکی از عیوب یاقوت است . بیرونی آرد: و خلط الحجاره و تسمی الحرملیات ، و الحرمل هوالابیض و یسمی بالفارسیه کنجده . (الجماهر بیرونی
کون دهلغتنامه دهخداکون ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) کون دهنده . مفعول . امرد. (فرهنگ فارسی معین ). مفعول . کسی که برای فعل بد آماده است . و مفعول واقع شده (یا حتی شغل خود را این عمل