نجوعلغتنامه دهخدانجوع . [ ن َ ] (ع اِ) آرد جو و مانند آن که آن را به آب و یخ تنک کنند مثال دوغ و ستور را خورانند تا فربه گردد، و آن رامدید نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نجوعلغتنامه دهخدانجوع . [ ن ُ ] (ع مص ) مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد). || گوا
نوعدیکشنری عربی به فارسیگونه , نوع , قسم , جور , جنس , گروه , دسته , کيفيت , جنسي , (درمقابل پولي) , غيرنقدي , مهربان , مهرباني شفقت اميز , بامحبت , طور , طبقه , رقم , جورکردن , سوا کر
نوعدیکشنری فارسی به عربیابحر , اسلوب , اقناع , بدلة , تابع , تشکيلة , جنس , جيل , خلية , رقطة , صنف , طبيعة , قضية , نوع
نوعلغتنامه دهخدانوع . (ع اِمص ) تشنگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). گرسنگی و تشنگی . (از متن اللغة). از اتباع جوع است . (از تاج المصادر بیهقی ) (ن
نوعفرهنگ مترادف و متضاد۱. سنخ، صنف، قسم، گونه ۲. جنس، جور، رقم، روش، سیاق، طرز، قبیل، قسم، قماش ۳. تیره، گونه
کولهگویش بختیاری1. سوختن نان یا هر چیز دیگرى بر اثر آتش dass-e bačam kula âvid>:دست فرزندم سوخت> ؛ 2. حرامزاده.