نواجستهلغتنامه دهخدانواجسته . [ ن َ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) باغ نونشانده . (فرهنگ اسدی )(صحاح الفرس ) (فرهنگ شعوری ) (انجمن آرا) (رشیدی ). نوخیز. (انجمن آرا). باغی را گویند که در
نواستهلغتنامه دهخدانواسته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به نواشته شود. || خشت های روی هم نهاده شده در بنای عمارت ، و خشت
ناجستهلغتنامه دهخداناجسته . [ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نجسته . جستجو نکرده . طلب نکرده . نطلبیده . در پی جست و جو برنیامده : ناجسته به آن چیز که آن با تو نماندبشنو سخن خوب و م
ناجستهلغتنامه دهخداناجسته .[ ج َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار. کسی که خلاص نیافته است . مقابل جسته به معنی رها و خلاص یافته و جهیده . || نجسته . رها نشده . نجهیده : ناجسته ز فک