نوباریدنلغتنامه دهخدانوباریدن . [ ن َ / نُو دَ ] (مص منفی ) نیوباریدن . نه اوباریدن . مقابل اوباریدن . رجوع به اوباریدن شود.
خون باریدنلغتنامه دهخداخون باریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) باریدن خون . خون فشاندن : از آن مشهور شیر نر که اندر بدر و در خیبرهوااز چشم خون بارید در صمصام خندانش .ناصرخسرو.
کِنُوگویش گنابادی در گویش گنابادی این واژه را برای کلمه شاه دانه استفاده می کنند.نکته جالب دیگر اسم علمی این گیاه می باشد که کانابینوید است.