نوشیروانلغتنامه دهخدانوشیروان . [ رَ ] (اِخ ) ابن منوچهربن قابوس وشمگیر. ششمین ِ آل زیار است ، از سال 420 تا 441 هَ . ق . حکمرانی کرد. (یادداشت مؤلف ).
نوشیروانلغتنامه دهخدانوشیروان . [ شیرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علمدارگرگر از بخش جلفای شهرستان مرند، در 44 هزارگزی شمال مرند و 12 هزارگزی راه آهن جلفا به تبریز، در منطقه ٔ کوهستا
نوشیروانلغتنامه دهخدانوشیروان . [ شیرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل ، در دشت معتدل هوای مرطوب واقع است و 460 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غل
نوشیروانیلغتنامه دهخدانوشیروانی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به نوشیروان . رجوع به نوشیروان و انوشیروان شود : به جوی اندرون آب ، نوش روان شداز این عدل و انصاف نوشیروانی .فرخی (دیوان چ دب
تپه نوشیروانلغتنامه دهخداتپه نوشیروان . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ذهاب شهرستان قصر شیرین است که در چهارده هزارگزی شمال سرپل ذهاب و کنار راه فرعی به اویسی واقع است ، دشتی گرمسی
داش بلاغ نوشیروانلغتنامه دهخداداش بلاغ نوشیروان . [ ب ُ غ ِ شیرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 37هزارگزی باختر گرمی و 15هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل . ک
نجمی شیروانیلغتنامه دهخدانجمی شیروانی . [ ن َ ی ِ شیرْ ](اِخ ) به روایت مؤلف عرفات العاشقین «از سخنوران دوره ٔ متوسطین است ، مرد لوند بی قیدی بود». او راست :آباد از خیال تو ویرانه ٔ دل