ترجرجلغتنامه دهخداترجرج . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) لرزیدن و جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضطراب . (اقرب الموارد) (المنجد). || طپیدن و جنبیدن . (از اقرب الموارد). تحرک . (
ترگورلغتنامه دهخداترگور.[ ت َ گ َ وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش سلوانای شهرستان ارومیه است . این دهستان در قسمت شمالی بخش واقع و هوای آن سردسیر و کوهستانی است . از
ترورلغتنامه دهخداترور. [ ت ِ رُ، رْ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از فرانسه و بمعنی قتل سیاسی بوسیله ٔ اسلحه در فارسی متداول شده است . تازیان معاصر اِهراق را بجای ترور بکار برند و این
ترورلغتنامه دهخداترور. [ ت ُ ] (ع مص ) بریده شدن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لازم است و متعدی . (آنندراج ). || دور افتادن از شهر خویش . || بیرون افتادن استخوان .