تسویفلغتنامه دهخداتسویف . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) کار واپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). تأخیر کردن و درنگ انداختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب
تسویففرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - تأخیر کردن ، درنگ کردن . 2 - کار را به فردا گذاشتن . 3 - وعده های دروغ دادن .
تسویففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. وعدۀ امروزوفردا دادن؛ مماطله کردن.۲. اختیار تام دادن در کاری به کسی که هرچه بخواهد بکند.
تسجیفلغتنامه دهخداتسجیف . [ ت َ ] (ع مص ) پرده فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فروگذاشتن پرده را بر خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از
تسلغتنامه دهخداتس . [ ت َ ] (اِ) طپانچه و سیلی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طپانچه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : رخ اعدات از تس نک
تسلغتنامه دهخداتس . [ ت ُ ] (اِ) پس باشد همانا بود. (کذا).. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بادی را گویند. که از طرف اسفل بی صدا رها شود. (فرهنگ جهانگیری )
تسککلغتنامه دهخداتسکک . [ ت َ س َک ْ ک ُ ] (ع مص ) زاری کردن . (منتهی الارب ). زاری کردن و تضرع نمودن . (ناظم الاطباء).
تسکلغتنامه دهخداتسک . [ ت ِ ] (اِ) در تداول عوام به معنی بخش و قسم و سهم خرد و کم باشد و نیز بمعنی صدقه و زکوة: باجی تسکم ده . و گمان میکنم طسق عربی که میگویند معرب از فارسی اس
ستاد مشترکjoint staffواژههای مصوب فرهنگستانستادی ویژۀ فرماندهی مشترک، فرماندهی مخصوص، فرماندهی مشترک تابع، نیروی رزمی مشترک یا عنصر عملیاتی تابع که نقش مرکز هماهنگکنندۀ نیروها و یگانهای متفاوت را بر عه