تسویقلغتنامه دهخداتسویق . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) تنه دار گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ساقه دار شدن درخت . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ||
توسیقلغتنامه دهخداتوسیق . [ ت َ ] (ع مص ) تنگ تنگ کردن بار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنگتر کردن بار را. (آنندراج ). || وسق الحنطة توسیقاً؛ جعلها وسقاً وسقاً؛ باربار قرار
تسلغتنامه دهخداتس . [ ت َ ] (اِ) طپانچه و سیلی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طپانچه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : رخ اعدات از تس نک
تسلغتنامه دهخداتس . [ ت ُ ] (اِ) پس باشد همانا بود. (کذا).. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بادی را گویند. که از طرف اسفل بی صدا رها شود. (فرهنگ جهانگیری )
تسککلغتنامه دهخداتسکک . [ ت َ س َک ْ ک ُ ] (ع مص ) زاری کردن . (منتهی الارب ). زاری کردن و تضرع نمودن . (ناظم الاطباء).
تسکلغتنامه دهخداتسک . [ ت ِ ] (اِ) در تداول عوام به معنی بخش و قسم و سهم خرد و کم باشد و نیز بمعنی صدقه و زکوة: باجی تسکم ده . و گمان میکنم طسق عربی که میگویند معرب از فارسی اس
ستاد مشترکjoint staffواژههای مصوب فرهنگستانستادی ویژۀ فرماندهی مشترک، فرماندهی مخصوص، فرماندهی مشترک تابع، نیروی رزمی مشترک یا عنصر عملیاتی تابع که نقش مرکز هماهنگکنندۀ نیروها و یگانهای متفاوت را بر عه