تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح َ م َ] (ع اِ) چادرهایی که بر آن خطوط زرد باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح ِم ْ م َ ] (ع اِ) ثیاب تحمة؛ جامه ها که طلاق دهنده زن را در متعه ٔ وی دهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه طلاق دهنده زن را در تمتیع وی پوشاند
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت ُ م َ ] (ع اِمص ) سخت سیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط).
تحملغتنامه دهخداتحم . [ ت َ ] (ع مص ) نگار کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحموتلغتنامه دهخداتحموت . [ ت َ ] (ع اِ) خیک روغن که در آن رُب انداخته باشند. || (ص ) تمر تحموت ؛ خرمای نیک شیرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تجحملغتنامه دهخداتجحم . [ ت َ ج َح ْ ح ُ ] (ع مص ) سوختن از حرص و بخل . (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دلتنگ گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر
یاقوت حمویلغتنامه دهخدایاقوت حموی . [ ت ِ ح َ م َ ] (اِخ ) رومی الجنس حموی المولد بغدادی الدار ملقب به شهاب الدین ، ولادت او به بلاد روم بود و در خردی از مولد خود به اسارت رفت و در بغ