تحیةلغتنامه دهخداتحیة. [ ت َ حی ی َ ] (اِخ ) بنت سلیمان . محدثه است . (منتهی الارب ) (قاموس الاعلام ترکی ).
تحیةلغتنامه دهخداتحیة. [ ت َ حی ی َ ] (اِخ ) راسبیة. محدثه است . (منتهی الارب ) (قاموس الاعلام ترکی ).
تحیةلغتنامه دهخداتحیة. [ ت َ حی ی َ ] (ع مص ) سلام کردن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سلام فرستادن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الا
تحویةلغتنامه دهخداتحویة. [ت َح ْ ی َ ] (ع مص ) گرد کوهان شتر گلیم نهادن نشستن را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مجتمع گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الم
تحیویلغتنامه دهخداتحیوی . [ ت َ ی َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن عمر، معروف به صاحب و ملقب به موفق الدین . مؤید رسولی ویرا بسال 696 هَ . ق . وزارت داد و عزل و نصب قضات را نیز بدو سپرد
علی تحیویلغتنامه دهخداعلی تحیوی . [ ع َ ی ِ ت َ ی َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر تحیوی ، ملقّب به موفق الدین و مشهور به صاحب . وی وزیر و از اهالی یمن بود. در سال 696 هَ . ق . المؤید رسول
تحجیلغتنامه دهخداتحجی . [ ت َ ح َج ْ جی ] (ع مص ) زمزمه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || مقیم شدن در مکانی . یقال : تحجیت بهذا المکان ؛ای سبقتکم الیه و لزمت
تحویلغتنامه دهخداتحوی . [ ت َ ح َوْ وی ] (ع مص ) حلقه شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقباض و استداره ٔ چیزی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحوی مار؛ جمع شدن