تخلغتنامه دهخداتخ . [ ت َ ] (اِ) ثفل کنجد روغن کشیده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تَخ ّ شود.
تخلغتنامه دهخداتخ . [ ت َ / ت ِ ] (صوت ) کلمه ایست که به شیرخوارگان گویند تا چیزی را که در دهان دارد بیفکند.
تخلغتنامه دهخداتخ . [ ت َخ خ ] (ع اِ) عصاره ٔ کنجد. رجوع به تَخ شود. || خمیر ترش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || دُزی در ذیل قوامیس
تخجلغتنامه دهخداتخج . [ ] (اِ) صاحب منتهی الارب در شرح «ازبئرار» آرد: برخاستن موی بر اندام و تخج برآوردن سگ . و این ترجمه ٔ عبارت ذیل است : اِزْبَأرَّ الکلب ُ اِزبِئراراً؛ تنف
جوشنفرهنگ نامها(تلفظ: jo(w)šan) (عربی) نوعی لباس جنگی قدیمی شبیه زره ؛ (به مجاز) محافظت کننده از خطر ، آسیب .