تدرجلغتنامه دهخداتدرج . [ ت َ دَرْ رُ ] (ع مص ) اندک اندک قریب گردیدن . (منتهی الارب ). اندک اندک نزدیک گردیدن . به تدریج پیش آمدن . (ناظم الاطباء). مرتبه مرتبه سوی چیزی پیش رفت
تدرجلغتنامه دهخداتدرج . [ ت َ رُ ](معرب ، اِ) تَذرُج . ج ، تَدارِج . پرنده ای خوش نقش و نگار و بلنددم . (المنجد). دراج ، فارسی است که معرب شده و اصل آن تَدَرو است . (از المعرب ج
تدرولغتنامه دهخداتدرؤ. [ ت َ دَرْ رُءْ ] (ع مص ) پنهان شدن از چیزی جهت فریب دادن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنهان شدن از صیدی برای فریفتن آن . (از اقرب الموارد). پنها
تدرولغتنامه دهخداتدرو. [ ت َ دَ ] (اِ) تَدرُج . (دهار). نام مرغی است صحرایی شبیه به خروس ، در نهایت خوش روشی و خوش رفتاری ، و آن را تذرو نیز گویند و معرب آن تدرج است و به تذرو م
تدرک صوییلغتنامه دهخداتدرک صویی . [ ] (اِخ ) نهر کوچکی است بر ساحل اناطولی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
تدرویهلغتنامه دهخداتدرویه . [ ت ُ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوده ، در بخش بستک شهرستان لار است که در چهل هزارگزی شمال خاوری بستک و 26هزارگزی خاور شوسه ٔ لار به بستک قرار دارد. جل