تنجزلغتنامه دهخداتنجز. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این
تنجزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. روایی خواستن؛ روایی کردن حاجت را خواستن.۲. خواستار وفای به وعده شدن.
تنگزلغتنامه دهخداتنگز. [ ت َ گ ِ ] (اِ) نام درختی است که خارهای بسیار تیز دارد و گل آن مانند گل کاسنی باشد و آتش هیزمش بغایت تند و تیز بود. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ
تنوزلغتنامه دهخداتنوز. [ ت َ ] (اِ) چاک و شکاف باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). تنوزه . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تنوزه شود.
تنگوزلغتنامه دهخداتنگوز. [ ت َ ] (ترکی ، اِ) به ترکی خوک را گویند.(غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.