تهیجلغتنامه دهخداتهیج . [ ت َ هََ ی ْ ی ُ ] (ع مص ) برخاستن باد و گرد و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). گرد برخاستن . (زوزنی ). برخاستن باد و غبار و غیره . (غیاث اللغات )
تهیجفرهنگ انتشارات معین(تَ هَ یُّ) [ ع . ] (مص ل .) برانگیخته شدن ، به هیجان آمدن . 2 - (اِمص .) برانگیختگی ، هیجان ؛ ج . تهیجات .
تهیلغتنامه دهخداتهی . [ ت ِ ] (ع اِ اشاره ) مؤنث ذا؛ یعنی اسم اشاره ای که بدان به زن اشاره کنند. (ناظم الاطباء).
تهیولغتنامه دهخداتهیؤ. [ ت َ هََ ی ْ ی ُءْ ] (ع مص ) ساخته شدن . (زوزنی ). آماده شدن برای کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و مستعد قبول حکمت
تهیدیکشنری فارسی به انگلیسیbarren, blank, empty, inane, jejune, null, spent, vacant, vacuous, void, windy, devoid