تاراجگاهلغتنامه دهخداتاراجگاه . (اِمرکب ) جای غارت . (آنندراج ). جای تاراج : گوزن جوان را بیفکند شیربتاراجگاهش درآمد دلیر.نظامی (از آنندراج ).رجوع به تاراج شود.
تارالغتنامه دهخداتارا. (اِخ ) شهر آسیایی روسیه در سیبریه از اعمال «توبولسک » بر ساحل رود «اوبی » ، 8650 تن سکنه دارد، دارای تجارت پوست و حبوبات و پیه است . کارخانه ٔ صابون سازی
تارالغتنامه دهخداتارا. (اِ) ستاره . (انجمن آرا)(آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). به عربی کوکب خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) : طلوع موکب سعدش خلایق را کند روشن فرو
تاراجلغتنامه دهخداتاراج . (اِ) غارت . (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (لغت فرس اسدی ). نهب . (انجمن آرا) (برهان ). چپاول . (فرهنگ