تابیدگیلغتنامه دهخداتابیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت تابیده . حاصل عمل تابیدن . رجوع به تاب و تاب داشتن شود.
فروتابیدگیdownwarpواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پوستۀ زمین که در پهنهای وسیع به سمت پایین خم شده است
تابندگیلغتنامه دهخداتابندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) شعشعه . پرتوافشانی . برّاقی .برق . تلألؤ. درخشندگی : ستاره درآمد بتابندگی برآسود خلق از شتابندگی .نظامی .
تابندگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تابش، تشعشع، تلاءلو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی ۲. برق، جلا ≠ تیرگی