تبجحلغتنامه دهخداتبجح . [ ت َ ب َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شادمانه گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاد شدن . (تاج المصادر بیهق
تبجحدیکشنری عربی به فارسیلفاظي کردن , ياوه سرايي کردن , بيهوده گفتن , سرزنش کردن , ياوه سرايي , بيهوده گويي
حره ٔ تبوکلغتنامه دهخداحره ٔ تبوک . [ ح َرْ رَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) موضعی است و غزوه ٔ تبوک بدانجا بود. (معجم البلدان ). رجوع به تبوک شود.
اِحْتَجَّ بِشَأْنِدیکشنری عربی به فارسیاعتراض کرد به (نسبت به) , معترض شد به , مراتب اعتراض خود را نسبت به … اعلام کرد