تزوجلغتنامه دهخداتزوج . [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) زن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ||
تزوجدیکشنری عربی به فارسیعروسي کردن (با) , ازدواج کردن , شوهر دادن , عروسي کردن با , بحباله نکاح در اوردن , گرفتن
تزلغتنامه دهخداتز. [ ت َ ](اِ) مرغکی بود کوچک و لونش خشینه بود و نیک نتواندپریدن و در گلستانها بیشتر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 170). نام مرغی بود که بیشتر در بوستانها بود و
تزلغتنامه دهخداتز. [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از یونانی بمعنی پیشنهاد، تکلیف ، موضوع و مسئله ، مطلب ، مبحث ، موضوع بحث . || موضوعی که کسی برای اثبات آن کتباً یا شفاهاً بکوش
تزکلغتنامه دهخداتزک . [ ت ُ زُ ] (ترکی ، اِ) ترتیب و انتظام و ضابطه ٔ لشکر و مجلس و این لفظ ترکی است . گاهی توزک به زیادت واو نویسند مطابق رسم خط ترکی . (غیاث اللغات ) (آنندراج
تزفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایاننامه، رساله ۲. جوانه ۳. مبحث، موضوع بحث ۴. نهاده، نهاد ۵. تئوری، نظریه ۶. رای، عقیده، نظر