jammingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسدود کردن، شلوغ کردن، بستن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، متراکم کردن، پارازیت دادن، منقبض کردن
اختلال 2jammingواژههای مصوب فرهنگستاننشانک الکترونیکی ناخواستهای که معمولاً در سامانههای مخابراتی همراه با نشانک صدا یا تصویر دریافت میشود و آن را مخدوش میکند متـ . پارازیت parasite
اختلال روبشیsweep jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی که با عقب و جلو کشیدن باند باریکی بر روی باند نسبتاًً وسیعی از بسامدهای فعال ایجاد میشود
اختلال سدیbarrage jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلال الکترومغناطیسی همزمان در بخش گستردهای از باندهای بسامد دشمن
اختلال صوتیacoustic jammingواژههای مصوب فرهنگستانانتشار عمدی یا مکرر علائم مکانیکی یا الکتروصوتی با هدف از بین بردن یا مبهم کردن آن بخش از امواج صوتی که دشمن تلاش میکند آن را دریافت کند
اختلال همپاescort jammingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال که هواگرد دارای تجهیزات پیچیده برای حفاظت از دیگر هواگردها ایجاد میکند
اختلال روبشیsweep jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی که با عقب و جلو کشیدن باند باریکی بر روی باند نسبتاًً وسیعی از بسامدهای فعال ایجاد میشود
اختلال سدیbarrage jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلال الکترومغناطیسی همزمان در بخش گستردهای از باندهای بسامد دشمن
پادکنش الکترونیکی عاملactive electronic countermeasuresواژههای مصوب فرهنگستانبهکارگیری اختلال الکترونیکی عامل (active electronic jamming) برای جلوگیری از استفادۀ دشمن از طیف الکترومغناطیسی یا کاهش میزان آن اختـ . پادکال عامل
اختلال دورایستstand-off jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی که در خارج از بُرد مؤثر رادار هدف ایجاد میشود
اختلال روبشیsweep jammingواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی که با عقب و جلو کشیدن باند باریکی بر روی باند نسبتاًً وسیعی از بسامدهای فعال ایجاد میشود