jabدیکشنری انگلیسی به فارسیجب، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، مشت، ضربت زدن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن، سوراخ کردن، ضربت ناگهانی زدن
تشکگویش اصفهانی تکیه ای: nahâli طاری: nahâli طامه ای: nâhâli طرقی: noholi کشه ای: nahâli نطنزی: nahâlin
تشویق کردنلغتنامه دهخداتشویق کردن . [ ت َش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شایق کردن و راغب نمودن . (ناظم الاطباء). به شوق آوردن . خواهان و آرزومند ساختن .
تشکیدزیلغتنامه دهخداتشکیدزی . [ ت ُ دَ ] (اِخ ) احمدبن محمداز مردم تشکیدزه ٔ سمرقند است که از وی امام السعید ابوالمظفربن ابی اسعد حدیث کرد. (از معجم البلدان ).
تشکیرلغتنامه دهخداتشکیر. [ ت َ ] (ع مص ) سپاس داری کردن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشکر شود.