تئقلغتنامه دهخداتئق . [ ت َ ءِ ] (ع ص ) بدخو. (نصاب الصبیان ). شتابنده ببدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . یضرب للمختلفین اخلاقاً. (منتهی الارب
تئوقریتلغتنامه دهخداتئوقریت .[ ت ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی تئوکریت . رجوع به تئوکریت و قاموس الاعلام ترکی شود.
عَتِيقِفرهنگ واژگان قرآنقديمي (منظور از بيت عتيق کعبه است که به خاطر قديمي بودنش به اين نام ناميده شده ، چون اولين خانهاي که براي عبادت خدا در زمين ساخته شد ، همين کعبه بوده همچنانکه ق