تجبینلغتنامه دهخداتجبین . [ ت َ] (ع مص ) بددل خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بددل گفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || منسوب کردن کسی را به بددلی .
توبینلغتنامه دهخداتوبین . (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 122 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کت بینلغتنامه دهخداکت بین . [ ک َ ] (نف مرکب ) شانه بین . کتاف . (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از طالع کسان خبر دهد. آ
توبینگنلغتنامه دهخداتوبینگن . [گ ِ ] (اِخ ) شهری است در آلمان غربی که بر کنار نکار واقع است و در حدود 36000 تن سکنه دارد. دانشگاه معروف آن در سال 1477 م . تأسیس یافته است . (از لا
کت بینیلغتنامه دهخداکت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.