توطنلغتنامه دهخداتوطن . [ ت َ وَطْ طُ ] (ع مص ) جای گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وطن گرفتن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). اقامت در جائی که گ
توطنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. وطن اختیار کردن؛ شهری را وطن خود قرار دادن.۲. [قدیمی] جا گرفتن.۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
حس توطنsense of placeواژههای مصوب فرهنگستاناحساسی که بیانگر رابطۀ عاطفی و شخصی و عمیق میان فرد و مکان باشد
يَسْتَنبِطُونَهُفرهنگ واژگان قرآندر طلب مشخص کردن درستى و نادرستى آن هستند - آن را تشخیص می دهند - آن را استنباط می کنند (کلمه استنباط به معناي استخراج نظريه و رأي از حال ابهام به مرحله تميز و