تورقلغتنامه دهخداتورق . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگ خوردن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تورقفرهنگ انتشارات معین(تَ وَ رُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ورقه ورقه شدن جسمی . 2 - برگ خوردن شتر و غیره .
تجرقلغتنامه دهخداتجرق . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه است که در بیست و یک هزار و پانصد گزی خاور عجب شیر و 14 هزارگزی شمال شوسه ٔ مراغه به آذر
تجرقلغتنامه دهخداتجرق . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان مراغه است که در 30 هزارگزی شمال خاوری بخش و 39 هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال قرار دارد. کوهستانی و مع
تجرقلغتنامه دهخداتجرق . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل است که در 35 هزارگزی باختر اردبیل و یکهزارگزی شوسه ٔ تبریز به اردبیل قرار دارد. کوهستانی و
توتورقانلغتنامه دهخداتوتورقان . (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات افشار است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 497 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).