تومارلغتنامه دهخداتومار. (اِ) طومار. (دهار). طومار، که لوله ای است از سیم یا زر در آن تعویذ نهاده بر گردن بندند. کتاب و نامه و جریده و دفتر و فهرست و دفتر اعمال شخص در روز قیامت
تومارکاجلغتنامه دهخداتومارکاج . (ص مرکب ) به معنی زناکننده و چنین است در کتب پارسیان آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به لغت دساتیری ص 240 شو
تومارقامیشلغتنامه دهخداتومارقامیش . (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقّز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تُمارزُوگویش بختیاریآرزومند (براى خوراکىها)، مستمندى که آنچه از خوردنىها دوست دارد نتواند بهدست آورد.
چوت مارانیلغتنامه دهخداچوت مارانی . (اِ مرکب ) دشنام مردم هند است و این گویا ترجمه ٔ زن بمزد باشد. لیکن غلط بسته شده زیرا که مرانی بوزن ترانی است و این را محمول بر عدم اعتنا به شأن ز