توتستانلغتنامه دهخداتوتستان . [ تو ت ِ ] (اِ مرکب ) مزرعه ٔ توت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توتزار. (فرهنگ فارسی معین ). باغ توت . زمینی که در آن درخت توت فراوان کارند، بدست آوردن
توستانلغتنامه دهخداتوستان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که 458 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
رشوت ستانلغتنامه دهخدارشوت ستان . [ رِش ْ / رُش ْ وَ س ِ ] (نف مرکب ) رشوه گیر. رشوت گیر. رشوه بگیر. که از کسی پاره اخذ کند. (یادداشت مؤلف ) : بگو آنچه دانی که حق گفته به نه رشوت ست
تجلغتنامه دهخداتج . [ ت ِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت است که در صد و پنجاه وپنج هزارگزی جنوب کهنوج و شش هزارگزی باختر راه مالرو مارز-انگهران قر
تجلغتنامه دهخداتج . [ ت َ ] (اِ) به هندی ، دارچینی راگویند. (از مهذب الاسماء). تج بهندی دارچینی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تج دارچینی است . (فیروزاللغات ).