تولالغتنامه دهخداتولا. (اِخ ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. (از لارو
تولالغتنامه دهخداتولا. (ع اِ) بلا و سختی و داهیة. یقال : جاء بتولاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.
تولالغتنامه دهخداتولا. [ ت َ وَل ْ لا ] (ع اِمص ) محبت و امید... و دوست داشتن ... اگرچه برای این معنی تولی ... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا
تولائیانلغتنامه دهخداتولائیان . [ ت َ وَل ْ لا ] (اِ مرکب ) گروهی که به دوستی علی و خاندان و اولاد او تظاهر می کردند. رجوع به سبک شناسی بهار ج 3 ص 255 شود.
تولاچیلغتنامه دهخداتولاچی . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوت است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تجلاط فلصرلغتنامه دهخداتجلاط فلصر. [ ت َ ف َ ل َ ص َ ] (اِخ ) تیگلات پیلسر. دومین حکمدار در دومین دولت آشوریها که از تاریخ 742 تا 724 ق .م . در نینوا حکمرانی میکرده با حکومت های همجوا