توزولغتنامه دهخداتوزؤ. [ ت َوَزْ زُءْ ] (ع مص ) پرشدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرشدن ظرف . (از اقرب الموارد).
تجزولغتنامه دهخداتجزؤ. [ ت َ ج َزْ زُء ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (زوزنی ). پاره پاره کردن . (دهار). پاره پاره گردیدن چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)(منتهی الارب ) (ناظ
تجوزلغتنامه دهخداتجوز. [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) آسان فاگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). آسان فراگرفتن . (زوزنی ). آسان فراگرفتن چیزی را و چشم پوشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
توجزلغتنامه دهخداتوجز. [ ت َ وَج ْ ج ُ ] (ع مص ) روائی حاجت خواستن و جستن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
توزکلغتنامه دهخداتوزک . [ زُ ] (ترکی ، اِ) ترکی است به معنی سامان و آرایش و انتظام و ترتیب لشکر و مجلس و دربار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تعلیم و تربیت و انتظام و بند و بست و س
توزلغتنامه دهخداتوز. (اِخ ) شهری است در سرحد پارس قریب به اهواز و معرب آن توج است . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). اما در قاموس ، توج و توز هر دو به تشدید «واو» آورده و گ