تگژدانهلغتنامه دهخداتگژدانه . [ ت َ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) غلاف دانه ٔ انگور. (شرفنامه ٔ منیری ). غلاف دانه . (آنندراج ). رجوع به تکژدان شود.
تژلغتنامه دهخداتژ. [ ت ِ ] (اِ) دندان کلیددان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 180). و رجوع به تز و تژده و تژه در همین لغت نامه شود. || برگ درخت نوبرآمده و گیاه نورسته را گویند و
تژگلغتنامه دهخداتژگ . [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خوسف در بخش خوسف شهرستان بیرجند است که در 18 هزارگزی شمال باختری خوسف قرار دارد. دامنه ای است معتدل و 120 تن سکنه دارد. آب آن
تگژلغتنامه دهخداتگژ. [ ت َ گ َ ] (اِ) دانه ٔ انگور که میان غژم باشد آنرا تکس و تکش نیز گویند. (آنندراج ). استخوان انگور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکس و تکژ شود.
توژلغتنامه دهخداتوژ. (اِ) به معنی ... توز است و آن پوست درختی باشد که بر زین اسب و کمان و امثال آن پوشند و معرب آن توج است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگی