هرجللغتنامه دهخداهرجل . [ هَُ ج ُ ] (ع ص ) مرد گشاده کام . (منتهی الارب ). البعید الخطو. ج ، هراجل . (اقرب الموارد).
هرجلةلغتنامه دهخداهرجلة. [ هََ ج َ ل َ ] (ع اِ) رفتار شوریده . || (مص ) شوریده رفتن . (منتهی الارب ). در هم رفتن مرد و ماده شتر. (اقرب الموارد).
هروللغتنامه دهخداهرول . [ هَِ وُ ] (اِ) دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان ). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی «هروی » با یاء به این معنی آمده است . (از حاش
هرولةلغتنامه دهخداهرولة. [ هََرْ وَ ل َ] (ع مص ) رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن بعد عنق و شتاب رفتن . (منتهی الارب ). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند. (ناظم الاطباء). شتاب کردن