آرایش نهادیinstitutional arrangementواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از محدودیتهای رسمی و قوانین نانوشته و ویژگیهای اجرایی آنها
اقتصاد نهادگراinstitutional economicsواژههای مصوب فرهنگستاناقتصادی که در آن توجه اصلی معطوف به شناخت روند تحولات و نقش نهادها در شکلدهی به رفتار اقتصادی است
خلأ نهادیinstitutional voidواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن نهادی برای تسهیل مبادلات وجود ندارد یا اگر وجود دارد بهدلیل ضعف از عهده برنمیآید
قرابت نهادیinstitutional proximityواژههای مصوب فرهنگستانمیزان نزدیکی و مشابهت وضعیت نهادی دو یا چند سازمان
بنیادیدیکشنری فارسی به انگلیسیbasic, earthshaking, elemental, elementary, essential, fundamental, institutional, integral, intimate, master, organic, pirmary, prime, primitive, principal, pr