مصورسازی فیلمنامهproduction illustrationواژههای مصوب فرهنگستانتصویرسازی از روی فیلمنامۀ نمابندیشده
هنر مصورسازیillustration artواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از هنر کاربردی برای تزیین و/ یا تفهیم بیشتر متون نوشتاری با استفاده از انواع تصویر
مثالدیکشنری فارسی به انگلیسیexample, exemplar, exemplification, illustration, instance, lead, model, sample
مصورسازی فیلمنامهproduction illustrationواژههای مصوب فرهنگستانتصویرسازی از روی فیلمنامۀ نمابندیشده