سواد اطلاعاتیinformation literacy, IL, information skillsواژههای مصوب فرهنگستانمهارتهای دستیابی و درک و ارزیابی و استفاده از منابع اطلاعاتی برای حل مشکلات و تصمیمگیریهای مؤثر
هموملغتنامه دهخداهموم . [ هََ ] (ع ص ) شترماده ٔ خوش رفتار. || چاه بسیارآب . || نی و نیزه ، چون باد بجنباند آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ابر باران ریز. (اقرب الموارد
لاگویش بختیاری1. طرف، سمت، جهت comi-lâ>:کدام طرف؟ ؛ ul-lâ:آن طرف؛ il-lâ اینطرف> ؛ 2. لاى، میان؛ 3. تعصب، جانبدارى lâ mon-e dâra>:جانب مرا دارد؛ lâ berâr-e-se nila:از برادرش
مناسبدیکشنری فارسی به انگلیسیal _, apposite, appropriate, apropos, apt, aptitude, becoming, befitting, comme il faut, congruous, convenient, decent, due, feasible, felicitous, fit, fitting,