هبطةلغتنامه دهخداهبطة. [ هََ طَ ] (ع اِ) زمین هموار پست . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). هم فی هبطة من الارض ؛ یعنی زمین پست هموار. زهدة. (از اقرب
هبطلغتنامه دهخداهبط. [ هََ ] (ع مص ) فرود آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اللهم غبطا و لاهبطا؛ یعنی میخواهیم از تو غ
هبطفرهنگ انتشارات معین(هَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرود آوردن چیزی . 2 - فرود آمدن از مقام و منزلت ، سقوط کردن .
هبط حقلغتنامه دهخداهبط حق . [ هََ ح َ ] (اِخ ) نامی است که مروان حمار آخرین خلیفه ٔ اموی به قحطبةبن شبیب سردار عرب داده بود. (حبیب السیر ج 2 ص 198). این نام تصحیفی از اسم اصلی وی
هبوطدیکشنری عربی به فارسیکاهش , شيب پيدا کردن , رد کردن , نپذيرفتن , صرف کردن(اسم ياضمير) , زوال , انحطاط , خم شدن , مايل شدن , رو بزوال گذاردن , تنزل کردن , کاستن , نسب , نژاد , نزول ,