هزارآبادلغتنامه دهخداهزارآباد. [ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش دستجرد شهرستان قم . کوهستانی و سرد و دارای 331 تن سکنه است . از قنات و چشمه سارها مشروب میشود. محصول عمده اش غله و بنشن است
عباس هزارآبادلغتنامه دهخداعباس هزارآباد. [ ع َب ْ با هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. واقع در 12هزارگزی شمال خاوری صفی آباد و 10هزارگزی خاور اتومبیل رو ر
هزارآستینلغتنامه دهخداهزارآستین . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) کنایت از دریاست ، چه هر شعبه از آن به منزله ٔ آستینی است . (برهان ).
هزارآوالغتنامه دهخداهزارآوا. [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هزاردستان . (انجمن آرا). بلبل . عندلیب . هزار. هزاران . (یادداشت به خط مؤلف ).و او را هزارآواز هم میگویند. (برهان ) : تا هزار
هزارآوازلغتنامه دهخداهزارآواز. [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هزارآوا. (برهان ). بلبل . عندلیب . هزار. هزاران . هزاردستان : هزارآواز چون دانا همه نیکو و خوش گویدولیکن زاغ همچون مرد جاهل ژ