هگرزلغتنامه دهخداهگرز. [ هََ گ َ / گ ِ ] (ق ) هرگز. هرگیز. هیچوقت . هیچگاه . ابدا. (یادداشتهای مؤلف ) : چنان نبینی تا دل نکرده کار هگرزبه چوب رام شود، یوغ را نهد گردن . اورمزدی
هگرزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههیچگاه؛ هیچوقت: ◻︎ همتی دارد بررفته به جایی که هگرز / نیست ممکن که رسد طاقت مخلوق بر آن (فرخی: ۲۷۸).
هورزلغتنامه دهخداهورز. (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد فارس . دارای 258 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ،خرما و لیمو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
هورزةلغتنامه دهخداهورزة. [ هََ رَ زَ ] (ع مص ) مردن و هلاک شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به تقدیم راء بر واو هم (هَرْوَزَة) آمده است .
هورزنگیلغتنامه دهخداهورزنگی . [ هََ رِ ] (اِخ ) نام مردابی به خوزستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هورالعظیم شود.