اطریونلغتنامه دهخدااطریون . [ ] (اِ) عصاره ٔ قثاءالحمار است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
اطرینلغتنامه دهخدااطرین .[ اِ ] (اِ) در صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او ر
اطورینلغتنامه دهخدااطورین . [ اَطْ وَ ] (ع اِ) (بصورت جمع سالم ) کرانه ها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سختی و بلا: لقی منه الاطورین ؛ سختی دید از وی . و
اطورینلغتنامه دهخدااطورین . [ اَطْ وَ رَ ] (ع اِ) (به صیغه ٔ تثنیه ) دو کرانه ، یقال : بلغ فی العلم اطوریه ؛ ای اوله و آخره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . و رجوع به اَطوَرین بص
اطریلغتنامه دهخدااطری . [ اَ ] (اِخ ) اتری . نام دانشمندی است که ابوریحان از وی در کتاب تحقیق ماللهند درباره ٔ مقیاسات در چند موضع مطالبی نقل کرده است . رجوع به فهرست تحقیق مالل
اطریةلغتنامه دهخدااطریة. [ اَ/ اِ ی َ ] (ع اِ) ماهیچه که نوعی از طعام اهل شام است . لا واحد له . و بعضی همزه را بکسر خوانند تا موافق بنای مفرد باشد. (منتهی الارب ). رشته ای که از